عطسه دادن. عطسه کردن: گر تو از بوی مشک عطسه زنی هر که حاضر دعات بسراید. خاقانی. یرحمک اﷲ زد آسمان که دم صبح عطسۀ مشکین زد از صبای صفاهان. خاقانی. هر دم هزار عطسۀ مشکین زد از تری مغز جهان ز رایحۀ عنبر سخاش. خاقانی. - عطسه زدن صبح، کنایه از برآمدن آفتاب: چون نافۀ مشک شب بسوزد بس عطسه که آن زمان زند صبح. خاقانی
عطسه دادن. عطسه کردن: گر تو از بوی مشک عطسه زنی هر که حاضر دعات بسراید. خاقانی. یرحمک اﷲ زد آسمان که دم صبح عطسۀ مشکین زد از صبای صفاهان. خاقانی. هر دم هزار عطسۀ مشکین زد از تری مغز جهان ز رایحۀ عنبر سخاش. خاقانی. - عطسه زدن صبح، کنایه از برآمدن آفتاب: چون نافۀ مشک شب بسوزد بس عطسه که آن زمان زند صبح. خاقانی
تردد کردن رفتن، یا قطره زدن بر (به)، . . ریختن باریدن: در راه عشق قطره بمژگان زدم چو اشک نعل از برای پی غلطی واژگون زنند یا قطره زدن در... تیز رفتن دویدن
تردد کردن رفتن، یا قطره زدن بر (به)، . . ریختن باریدن: در راه عشق قطره بمژگان زدم چو اشک نعل از برای پی غلطی واژگون زنند یا قطره زدن در... تیز رفتن دویدن
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب