جدول جو
جدول جو

معنی عطسه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

عطسه زدن
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، خفیدن، عطاس
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
فرهنگ فارسی عمید
عطسه زدن
(زَ دَ)
عطسه دادن. عطسه کردن:
گر تو از بوی مشک عطسه زنی
هر که حاضر دعات بسراید.
خاقانی.
یرحمک اﷲ زد آسمان که دم صبح
عطسۀ مشکین زد از صبای صفاهان.
خاقانی.
هر دم هزار عطسۀ مشکین زد از تری
مغز جهان ز رایحۀ عنبر سخاش.
خاقانی.
- عطسه زدن صبح، کنایه از برآمدن آفتاب:
چون نافۀ مشک شب بسوزد
بس عطسه که آن زمان زند صبح.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
عطسه زدن
شنوسیدن خفیدن عارض شدن عطسه
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
عطسه زدن
للعطس
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به عربی
عطسه زدن
Sneeze
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
عطسه زدن
éternuer
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
عطسه زدن
bersin
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
عطسه زدن
starnutire
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
عطسه زدن
чихать
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به روسی
عطسه زدن
niesen
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
عطسه زدن
чхати
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
عطسه زدن
kichać
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
عطسه زدن
espirrar
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
عطسه زدن
estornudar
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
عطسه زدن
niezen
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
عطسه زدن
재채기하다
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به کره ای
عطسه زدن
چھینکنا
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به اردو
عطسه زدن
হাঁচি দেওয়া
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
عطسه زدن
จาม
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
عطسه زدن
kupiga chafya
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
عطسه زدن
hapşırmak
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
عطسه زدن
छींकना
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به هندی
عطسه زدن
打喷嚏
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به چینی
عطسه زدن
להתעטש
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به عبری
عطسه زدن
くしゃみをする
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عطسه کردن
تصویر عطسه کردن
خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، خفیدن، عطاس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طعنه زدن
تصویر طعنه زدن
سرزنش کردن، ملامت کردن، گوشه و کنایه زدن، برای مثال همه حمال عیب خویشتنیم / طعنه بر عیب دیگرآنچه زنیم (سعدی - لغت نامه - طعنه زدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسه زدن
تصویر کاسه زدن
شراب نوشیدن: (در این میخانه هر ایمایی از جایی خبر دارد - گدایی کاسه ای زد ساغر جمشید پیدا شد) (میرزا جلال)
فرهنگ لغت هوشیار
تردد کردن رفتن، یا قطره زدن بر (به)، . . ریختن باریدن: در راه عشق قطره بمژگان زدم چو اشک نعل از برای پی غلطی واژگون زنند یا قطره زدن در... تیز رفتن دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطسه دادن
تصویر عطسه دادن
عارض شدن عطسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطسه کردن
تصویر عطسه کردن
شنوسیدن خفیدن عارض شدن عطسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعنه زدن
تصویر طعنه زدن
سرزنش کردن ملامت کردن، کنایه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسه زدن
تصویر بوسه زدن
بوسیدن، ماچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطمه زدن
تصویر لطمه زدن
ویزاستن گزند رساندن، سیلی زدن
فرهنگ لغت هوشیار